سُخن کِلک هم، سخنی است از آن دست سخنان که دیگران آوردهاند و راندهاند؛ این هم سخنی است نیمهبریده که عمر بر پایان میرساند و به پایان نمیرسد. حدیثی است دیگر از زبان کِلکی دیگر، این حدیث از سر دردی است که ما میگوییم؛ اگرچه ما را ز درد عشق با کس حدیث نیست و حاجتی نیست که بر زبان آید اما گریز و گزیری هم نیست جز آنکه در بیان آید و از کلکِ سیمین تراود و زاید. کلکِ سیمین هم ناشری است چون دیما گریز و گزیری هم نیست جز آنکه در بیان آید و از کلکِ سیمین تراود و زاید. کلکِ سیمین هم ناشری است چون دیما گریز و گزیری هم نیست جز آنکه در بیان آید و از کلکِ سیمین تراود و زاید. کلکِ سیمین هم ناشری است چون دیما گریز و گزیری هم نیست جز آنکه در بیان آید و از کلکِ سیمین تراود و زاید. کلکِ سیمین هم ناشری است چون دیما گریز و گزیری هم نیست جز آنکه در بیان آید و از کلکِ سیمین تراود و زاید. کلکِ سیمین هم ناشری است چون دیما گریز و گزیری هم نیست جز آنکه در بیان آید و از کلکِ سیمین تراود و زاید. کلکِ سیمین هم ناشری است چون دیگران، دیر آمده است با کولهباری از سخنان نیمهبریده، از همهچیز و از همهجا، تا .